تولد مامان لنا
عزیز دلم 25 دی روز تولد من بود.از چند روز پیش هی میگفتی مامانی واسه تولدت کی هارو دعوت می کنی؟ قولش هم گرفتی که هم شمع ها رو فوت کنی و هم کیک رو تو ببری. اجازه ی باز کردن کادوها رو هم دادی به خودم ولی بعد زدی زیرش و گفتی که باید خودم بازشون کنم. سوالات مختلفی به ذهنت خطور می کرد مثلا گفتی مامان من تو تولدم زنبور شده بودم تو چی می شی؟ بعدش هم پیشنهاد دادی که من هم هاپو بشم!!! یا می گفتی مامانی چرا مهمون هامون زیاد نیستن؟ چرا بادکنک نداری؟ چرا آرایشگاه نرفتی؟... به نظرت مهمونا واسه من هم کادو میارن؟ و سوالاتی از این قبیل... عصر هم بهم گفتی که من می خوام تورو سوروپریز کن...
نویسنده :
elnaz
11:08